معنای زندگی

یکی از بزرگترین پرسش‌های بشری از زمانی که انسان خود را شناخته، این است که هدف ما از زندگی چیست یا معنای زندگی چیست.

برای چه هدفی آفریده شده‌ایم و قرار است به کجا برویم.

انسان‌ها برای رسیدن به پاسخ این پرسش سالها جستجو کرده‌اند. تحقیقات مختلفی انجام داده اند. راه‌های زیادی رفته و کتاب‌ها نوشته‌اند و نظریه‌هایی نیز ارایه داده‌اند.

چیزی که مسلم است این است که معنای زندگی برای هرکس متفاوت است. مانند تفاوت اثر انگشت هر فرد. هرکس باید معنای زندگی را با توجه به سبک زندگی و طرز فکرش بیاید.

اینکه اعتقاد شما چیست و چگونه به زندگی می‌نگرید می‌تواند کلیدی برای کشف معنای زندگی خود باشد.

دین

به راستی که دلیل اختراع دین نیز همین بوده است. دین ساخته شد تا پاسخی برای این پرسش ارایه کند. پرسش‌هایی نظیر اینکه برای چه بوجود آمده‌ایم. باید چکار کنیم و در نهایت به کجا خواهیم رفت.

ولی آیا دین پس از سال‌ها به جواب درست و قابل قبولی رسیده است؟

جواب این پرسش به سادگی بله یا خیر نیست. ولی آنچه مسلم است این که اعتقاد به خدای یگانه تاثیر چندانی بر روی کیفیت زندگی افراد نداشته است.

یک راه این است که کمتر به دنبال معنای مختلف نباشیم. بگذاریم روند زندگی، خود معنای خود را آشکار کند. نیاز است که با قلبی گشاده و چشمانی باز به پیرامون خود بنگریم. اجازه دهیم مسائل معنای خود را خود برایمان روشن کنند.

چیزی که از زندگی مشخص است شروع و پایان آن است. شروع زندگی با تولد آغاز می‌شود و با مرگ پایان می‌یابد. ما روی تولد و مرگ خود دخالتی نداریم اما حد فاصل این دو در اختیار ما هستند.

در آخر

جایی خواندم طول زندگی را نمی‌توان دست زد، ولی عرض آن را می‌توان زیاد کرد. مهم نیست چقدر زندگی می‌کنیم. مهم این است سعی کنیم کیفیت آن را بالا ببریم. کیفیت زندگی مهم تر از طول آن است.

زندگی برای هرکس معنایی دارد و هرکس برای زندگی معنایی دارد. وجود ما در این دنیا بر اطرافیان و دنیا تاثیر می‌گذارد. پس چه خوب است که خود را برای زندگی خوب معنا کنیم و تاثیر مثبتی بر روی این دنیا بگذاریم.

2 دیدگاه دربارهٔ «معنای زندگی»

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *