هشت روز بدون کتاب خواندن گذشت. شاید دلیل آن کمبود وقت و زیاد بودن کارها بود. البته میتوان خانه تکانی را هم بهانه برای نخواندن کرد. سپس ناگهان احساس کردم که نیاز دارم کتاب بخوانم. رمان مترو ۲۰۳۵ را برداشتم و با ولع بیست صفحه از آن را بلعیدم.
پس از خواندن آن بیست صفحه حس بسیار خوبی داشتم. به خواندن بیشتر ادامه دادم. حس کردم نیاز دارم که کمی هم فیلم ببینم. تقریباً نیم ساعت از قسمت اول فصل دوم سریال مندلورین را دیدم. البته در میانه آن، اینترنت امان نداد و ادامه آن پخش نشد.
جولیا کامرون در کتاب راه هنرمند میگوید که هرکس دارای ظرف خلاقیتی است که نیاز دارد پر بشود تا خلاقیت از لبه آن سرریز کند. ما باید همیشه این ظرف را پر نگه داریم.
حس میکنم آن ظرفی که باید پر میکردم، در این هشت روزه به شدت خالی شده است. انگار که ذهنم از ایدههایی که میتوانسته در این روزها به سراغم بیاید فراری بوده است.
با خودم فکر کردم شاید لازم است بیشتر به خواندن، دیدن و شنیدن بپردازم. شاید حتی تصمیم بگیرم که ساعتی در روز را برای فیلم دیدن اختصاص دهم. برای نوشتن بیشتر و بهتر مطالب نیاز است که ورودی های ذهنی بیشتری داشته باشیم.
چه کنیم؟
اگر داستان ها نصفه زیادی داریم. یا برنامههای داریم که باید انجام میشدهاند ولی انجام ندادهایم. شاید نیاز است کمتر به خودمان سخت بگیریم.
در بسیاری مواقع از خودمان زیادی کار میکشیم. انتظار داریم که خلاقیتمان تراوش کند و یک متن بلند بالا تحویلمان بدهد. ولی این را در نظر نمیگیریم که شاید نیاز به ورودیهای بیشتر و بهتری برای ذهن داریم.
اگر فقط بخواهیم از این ظرف خلاقیت برداریم. پس از مدتی آن انرژی از دست میرود و این ظرف خالی میشود. آنجا است که باید بیشتر به فکر پر کردن این ظرف باشیم. با انجام کارهای لذت بخش و کارهای دیگری که این ظرف را پر میکند.
شاید بگویید که نوشتن هم برایتان لذت بخش است. ولی گاهی برای رام کردن گربه وحشی خلاقیت نیاز است که به جای تعقیب آن ، فقط شرایط را مهیا کنید تا خودش پیش شما بیاید.
شما برای پر کردن ظرف خلاقیتتان چکار میکنید؟