امروز که کتاب «بخت و اقبالی که در زندگی می یابیم» نوشته آلن دو باتن را میخواندم، در جایی از آن نوشته شده بود:
کودکان سریع شگفتزده میشوند.
و در جایی دیگر خواندم:
در بزرگسالی نیز همین احساس را کمی متعادلتر به متخصصان و دانشمندان داریم.
با خودم فکر کردم شگفتزده شدن چقدر میتوان جذاب باشد. اصلاً هیجان انگیز است. یک مرحله از هیجانزده شدن بالاتر است.
شگفتانگیز است که اتومبیلی را سوار میشویم و تنها کاری که باید انجام دهیم این است که باکش را از بنزین پر کنیم. سپس کلید را درون آن بچرخانیم. روشن میشود. با چند حرکت ساده در نهایت اتومبیل شروع به حرکت میکند. در صورتی که یک سیستم پیچیده در اتومبیل در جریان است و چندین و چند سیستم دیگر درون همان سیستم کار میکنند تا اتومبیل حرکت کند. احتمالا ما چیزی در مورد آن نمیدانیم.
میتوان به اطراف خود بهتر نگاه کرد. چقدر وسیله میبینید که همین خصوصیت را دارند. این نتیجه اعتماد ما به متخصصان است. اگر بدانید همان صندلی که روی آن نشستهاید چقدر طول کشیده تا به این شکل در بیاید شگفتزده نمیشوید؟
به راستی چه چیزهایی هستند که آنقدر ساده باشند که بتوانیم از سیستم آن سر در بیاوریم. دنیا بدون متخصصان دنیایی ساده و پیش پا افتاده خواهد بود. در آن دنیا هیچ ماشینی وجود نخواهد داشت. هیچ مکانیزمی در آن در حال فعال نخواهد بود، جز مکانیزمهای طبیعی.
شاید ما هیچگاه نفهمیم که سیستم برقی اتومبیل دقیقا به چه شکل کار میکند و شاید هم اصلاً نیاز نباشد که بدانیم. ولی دانستن اینکه انسانهایی در این دنیا تلاش کردهاند تا دنیا را برای ما به جای بهتری تبدیل کنند، شاید این احساس در ما نیز ایجاد شود که ما نیز میتوانیم به سهم خود در تبدیل شدن این دنیا به جای بهتر کمی تلاش کنیم.
انجام دهیم
شاید وقت آن رسیده است که در هر زمینهای که میتوانیم کارهایمان را طوری انجام دهیم که در خدمت خلق باشد.
شاید کوچکترین پاداشِ کمک به انسانها و آسانتر کردن زندگی آنها، پول و شهرتی باشد که از این راه به دست میآوریم. به نظر من بزرگترین پاداش آن احساس رضایتی است که از کارهایی که کردهایم به دست میآید. کارهایی که شرایط زندگیِ گونه خودمان را بهتر کرده است.