من پشتکار را به معنای سختکوشی و تسلیم شدن نمیدانم. به خاطر دارم که در دوران دانشگاه به سراغ رشته برنامه نویسی رفتم و به محض رویارویی با سختیهای کار آن را کنار گذاشتم. این مساله در مورد رشتههای طراحی وب، سئو، برنامه نویسی وب، برنامه نویسی موبایل، شبکه، امنیت و شبکههای بیسیم تکرار شد.
نمیخواهم بگویم تجربههایم ارزشی ندارند. یا از اینکه آن کارها را امتحان کردم پشیمان هستم. نه برعکس. خوشحالم که در نهایت جایگاه مناسب خودم را پیدا کردم. منظور این است تا زمانی که آن رشتههای مختلف را امتحان نکرده بودم، نمیدانستم دوست ندارم تا آخر عمرم همان کارها را انجام دهم.
در آن زمان میدانستم چه مواقعی کار را ول میکنم اما راه حلی برای این مشکل بلد نبودم. ولی اکنون زاویه دید خودم را دارم. پشتکار و سماجت را به شکلی نمیبینم که اگر کاری را شروع کردی حتماً باید آن را به اتمام برسانی. سماجت چیزی نیست که از بیرون بیاید یا فقط یک حس لج کردن با دنیا باشد. چون با این احساس کار به جایی نخواهیم برد.
پشتکار و سماجت را به شکلی نمیبینم که اگر کاری را شروع کردی حتماً باید آن را به اتمام برسانی
سماجت آن نیروی درونی است که به کاری که انجام میدهی اطمینان دارد. اگر از من بپرسید سماجت و پشتکار خودمان را چطور زیاد کنیم به شما جواب میدهم که اگر به کاری که انجام میدهید ایمان داشته باشید پشتکار خودش با شما خواهد بود. و اگر ایمان نداشته باشید صد معلم نیز نمیتوانند پشتکار شما را نگه دارند.
اگر زندگی موفقها را بررسی کنیم. میفهمیم که بسیاری از آنها در موقع مناسب رها کردهاند. درواقع شکست خوردهاند. پشتکار فقط این نیست که هر کاری را شروع میکنید به اتمام برسانید. بخشی از پشتکار همان رها کردن کار در مواقعی است که میفهمید برای آن کار مناسب نیستید.
انسانهای موفق میدانند که چه موقع باید رها کنند.
من برای تصمیم گرفتن در مورد اینکه پای یک مساله بمانم یا نه. به قلبم رجوع میکنم. آن را خوب میسنجم. خواستهاش را میشنوم و به او میگویم که این کاری که میخواهیم انجام دهیم اجباری در آن نیست. شاید سختی داشته باشد ولی اجباری وجود ندارد. اگر در دل به آن مساله ایمان داشته باشم روزانه و ساعتها به آن میپردازم بدون آنکه نیاز داشته باشم که کسی به من بگوید که تسلیم نشو.
در مورد شکستها. قرار نیست همیشه چیزی را که من ارائه میدهم همه دوست داشته باشند. طبیعی است. شاید طرحی که در ذهن دارم را یک ناشر نمیپسندد. یا طرح خودرویی که در ذهن دارید را یک خودرو ساز نپسندد. ولی دلیل نمیشود که آن طرح بد باشد. که البته همیشه ساخته دست بشر ضعفهایی دارد ولی مساله این نیست. مساله این است من کلمه پشتکار را به این معنی نمیشناسم که باید در مقابل شکستها مقاومت کرد. من آن را به معنی پیدا کردن کانال و بستر درست برای ارائه نتیجه فعالیتهایم میدانم.
کمی به حرف من فکر کنید. بیایید مساله اندروز را بررسی کنیم. کتابش ۵۱ باز برگشت خورد. میتوانیم اینطور در نظر بگیریم اندروز ۵۱ کانال مختلف را امتحان کرد تا بستر مناسب را برای انتشار اثرش پیدا کرد.
اینطور قرار نیست به این مساله فکر کنیم که اثر اندروز پنجاه باز شکستخورده است. اندروز پنجاه راه را امتحان کرده است تا بستر مناسب را پیدا کند. اگر دنیا را مانند پازل در نظر بگیریم. میتوان گفت که اثری که ما خلق میکنیم در جایی در این دنیا در جای درست خود قرار میگیرد. پشتکار یعنی اینکه ما جای درست تیکه پازل خودمان را پیدا کنیم.
سلام
راستش من هم به این معتقدم اگر موضوع یا راهی را دوست داشته باشی و به قولی ایمان داشته باشی هر طور شده به آن دست پیدا میکنی. مثل همان نور و ذزه بینی که اگر مداومت در آن نقظه و تابش نور خورشید باشد میتواند کاغذی یا برگی را آتش بزند، منتها همیشه هم قرار نیست هر چیزی را که دوست نداریم با به قولی اعتقادی نداریم به این دلیل دنبال نکنیم که به آن علاقه نداریم. بسیاری از افراد موفق با اینکه مسئله یا موضوعی خاص در زندگی رنجشان میداد باعث شده به موفقیت های مثال زدنی دست پیدا کنند و به نوعی زبان زد خاص و عام باشند.
پس بیایید چیزهایی را هم که در ظاهر بدان علاقه و ایمان نداریم هم دنبال کنیم شاید اتفاقات شگرفی رخ بدهد.
زنده باد فرزانه عزیز
این چیزی که اینجا مورد مناقشه است همون مساله «دوست داشتن» است. خیلی چیزها را ما دوست داریم ولی فقط دوست داریم. مثل همون جریان اندروز. فوتبال رو دوست داشت. ولی فقط دوست داشت.
از اون طرف هم میشه درست باشه. خیلی چیزها رو ما نمیفهمیم دوست داریم تا زمانی که انجام بدیم.
مثل خیلی از مباحث دیگه این مبحث هم فقط به یک عامل بستگی نداره. استاندارهای زندگی و علایق و موفعیت هر شخص هم تعیین کننده است.
حتی جهان بینی کسی که میگه یا باید بهترین تو دنیا بشم یا من یک شکست خورده ام(کار به درست و غلط بودنش ندارم) اون کلا مساله پشتکار رو شکل دیگه ای میبینه.
البته باز هم میزان تاثیر و درگیری شما هم با اون مساله هم حیاتی هست. مثلا من از مسواک زدن خوشم نمیاد ولی مجبورم انجام بدم.
ولی مثلا من از دکتر شدن خوشم نمیاید. ولی نمیشه گفت چون پولش خوبه مجبورم.
توی این موراد این مسائل نیاز به بررسی موردی دارند.
مرسی که خوندین. موفق باشید
کاملاً با صحبت هاتون موافقم آقا مسعود
ممنونم
با خوندن این متن یاد توصیف استاد شعبانعلی افتادم اونجا که پشتکار نابجا رو حماقت نامگذاری کرده و گفته “نکتهای که به ذهن من میرسد این است که بپذیریم که بعضی از هدفها، تاریخ انقضا دارند. گاهی اوقات، چنان غرق در پیگیری اهداف خود میشویم که منقضی شدن آنها از نگاهمان پنهان میماند. کم نیستند کسانی که چنان در جستجوی نوشدارو غرق میشوند که مرگ سهراب را هم نمیبینند و حتی انگیزه و دلیل اصلی جستجوی نوشدارو را هم فراموش میکنند.”
درود بر شما حسین عزیز🌹🌹
کاملا درسته. یکی از کاردرست ترین آدم هایی که دیدم. و پای حرفاشون شنیدم جناب شعبانعلی هستند.
مرسی که خوندین
دقیقاً همینطوره که نوشتید. بعضی وقتا باید به عمد ببازیم؛ چون باید از مسابقهای که برای ما نیست بیرون بیاییم!
اون بخشی که دربارهی شکستها نوشتید خیلی تاثیرگذار بود. یه خاطرهی مشابه همون رو از جیمز پترسون شنیدم. اولین رمان جیمز توسط 31 ناشر رد شد، ولی این نویسنده هرگز ناامید نشد و بالاخره 32مین ناشر تصمیم به چاپ کتاب او گرفت. نکتهی جالب اینه که جیمز پترسون همون سال به خاطر نوشتن اون رمان جایزه “بهترین رمان اول سال” آمریکا رو دریافت کرد!
خیلی مهمه که خودمون به خودمون ایمان داشته باشیم؛ حتی موقعی که هیچ کسی باورمون نداره:)
ممنون از شما
کاملا درسته 🌹