اتانازی – یک مرگ خود خواسته

آرام روی تنگ خم شده بود. و آن را با انگشت نشان میداد. دو چشم دیگر به دو چشم قبلی اضافه شد و دو صورت چسبیده به هم به درون تنگ خیزه نگاه می‌کردند. «ببین چقدر وضعش خرابه» نفر دوم عینکش را روی صورتش جابجا کرد و آهی کشید. «آره هم دم‌خوره داره و هم …

اتانازی – یک مرگ خود خواسته ادامه »