سرگردان در گرداب بیرحمی
دوباره بعد از مدتها دست به قلم میشود. مینویسد و پاک میکند. چهرهها ولی پاک نمیشوند. چهرهها به آرمان تبدیل میشوند. جوی خون را به یاد میآورد. بعد کمی خودش را جمع و جور میکند. بعد دوباره مینویسد. جملهای قدیمی از ذهنش میگذرد. هرچه بیکارتر باشی زمان کمتری برای نوشتن داری و بعد دوباره میخواهد …