من شدم خونه امن
قدمهایش را به سختی برمیدارد. قطرات آب گلهای روی بدنش را میشوید. رادیو فریاد میزند: «همه یه جور سهم دارن از این بدن» کنار پنجره میرود و نگران به آسمان ابری نگاه میکند و کماکان به سختی تلاش میکند از میان گل و لای با سرعت بیشتری حرکت کند. پالتو نظامی و کوله بزرگ روی …