سایه سیاه
طول راهرو را با قدمهایم به سرعت طی میکنم و مدام به پشت سر برمیگردم. صورتم خیس عرق و کف دستهایم خیس است. حتی دسته چتر درون دستم نیز مدام لیز میخورد. انگشتهایم یخ کردهاند. به سرعت خودم را به خیابان میرسانم و روبرویم درون کافه. زوجی نشستهاند. مرد دست زن را گرفته است. از …