عصبی بودم، عصبی هستم

«عصبی بودم. عصبی هستم». راه می‌روم. آرام و قرار ندارم. مدام با چشم‌هایش مرا نگاه می‌کند. این تن نحیفی که می‌بینی آدمی است تنها، ایستاده، ولی خسته. همراه با خشم، خشم زیاد، خشم آنی، خشمی غیرقابل کنترل و غیرقابل دیدن. به سمت کمد می‌روم. اسلحه را برمی‌دارم کماکان به من خیره نگاه می‌کند. بر روی …

عصبی بودم، عصبی هستم ادامه »