پس از شش ماه روی سکو میروم. آخرین رکورد صد کیلوست و من صدوبیست را برمیدارم. حتی از پس جابجا کردن آن هم بر نمیآیم.
سرخورده برمیگردم و تلاش دوم، صدکیلو را امتحان میکنم و اینبار هم نمیتوانم بذزنم. سخت ذهنم آشفته است. این بار کمی منطقی نگاه میکنم. وزنه پنجاه کیلو را برمیدارم و میزنم. در آن مسابقه نفر دوم از آخر شدم.
رتبه خوبی نبود ولی درس خوبی بود. اگر چیزی را در میانه رها کنی پس از بازگشت نمیتوانی از همان جایی که کنار کشیدهای ادامه دهی. باید به عقب برگردی. خیلی عقبتر.
دست آخر هم یک بغل بلاتکلیفی داری
من کلا همیشه در بلاتکلیفی به سر می برم