تاکنون به چگونه نوشتن خود دقت کردهاید؟ چرا اینقدر مدل نوشتن افراد متفاوت است؟ بعضیها همیشه با قدرت مینویسند و بعضی زندگی هنریشان را سینوسوار میگذرانند.
چطور است که بعضیها به راحتی و پشت هم مطلب مینویسند و منتشر میکنند. ولی بعضیها باید سالها صبر کنند یا بخوانند، کلی خوندل بخورند تا در نهایت به قول شاهرخ مسکوب همانند روغن چراغ قطرهای نوشته تراوش کند.
ماجرای اسکیت برد و نویسندگی
به یاد دارم زمانی تلاش میکردم که اسکیتبرد یاد بگیرم. یعنی به دنبال یادگیری حرکات پیچیده و جذاب این ورزش بودم. یادم است که تمام حرکات از یک حرکت به نام Ollie سرچشمه میگرفت.

اولی در واقع همان حرکتی است که اسکیتبرد را از حالت چسبیده به زمین به پرواز در میآورد. نکته مهم اینجا بود که افراد فعال در این رشته اعتقاد داشتند که بعضی افراد در تلاش اول حرکت را یاد میگیرند و بعضی دیگر با تمرین زیاد و بعضیها هم هیچگاه آن را یاد نخواهند گرفت. و این از تفاوت انسانها باهم سرچشمه میگیرد.
شاید بتوان این مساله را به نویسندگی تعمیم داد. بعضیها از همان روزهای اول که دست به قلم میبرند خوب مینویسند. بعضیها سالها تلاش میکنند تا خوب بنویسند. همه چیز به انسان بستگی دارد.
برای بعضیها نوشتن مانند نفس کشیدن است. مینویسند و مینویسند و مینویسند و بعد انتشار میدهند. بعضی دیگر باید خون دل بخورند و دود چراغ، تا شاید یک قطره نوشته بیاید که آیا به درد بخورد یا نخورد.
مساله مهمتر زمانی مطرح می شود که خودمان را با دیگران مقایسه نکنیم. هرکس مسیر خود را دارد و هرکس راه خود را میرود.
اگر مسیرتان سینوسی است. یعنی مدل نوشتن شما به این شکل است. یعنی بهترین عملکرد شما در همین حالت ظاهر میشود.
کافی است با مدل خودتان کنار بیایید و آن را دوست داشته باشید. بعد خود را دوست خواهید داشت و پس از آن هم، نوشتن را دوست خواهید داشت.
به ما بگویید مدل نوشتن شما چگونه است. آیا منظم و با قدرت مینویسید یا سینوسی و متلاطم؟
مدل نوشتن ما سینوسی است. یک دورهای انگار که خامه از قیف سرازیر شود، مینویسیم و مینویسیم. اصلا انگار نوشتن سادهتر از ساده است. فقط کافی است اراده کنم! اما پس از آن میرسیم به روزهایی که انگار ذهن قحطی زده میشود و کلمه نایاب. برای نوشتن باید جان بکنم. باید مثل یک کارگر معدن کلمهها را بهسختی از دیوارهٔ معدن جدا کنم. کلنگ بزنم و بزنم تا بلکه چیزکی بیفتد توی کاسهٔ نوشتن.
ولی خب میتوانم ادعا کنم که با این قضیه کنار آمدهام. مثل کشاورزی که محصولاتش را متناسب با آبوهوای اقلیمش میکارد! :))
چه مثال های قشنگی زدید لذت بردم
ممنون