دکتر شمساکوف

آیا پروفسور شمساکوف را می‌شناسید؟

شما پروفسور شمساکوف را می‌شناسید؟ دیروز با سؤالی جالب از طرف یکی از دوستان روبرو شدم. در مورد اینکه اگر رنگ‌ها نبودند چه اتفاقی می‌افتاد. این سؤال بسیار نظرم را جلب کرد و به فکر فرو برد.

تصمیم گرفتم برای این سؤال جواب درستی پیدا کنم. پس به سراغ اینترنت و کتاب‌های قدیمی رفتم. به راستی که اگر رنگ‌ها نبودند چه اتفاقی می‌افتاد؟ انسان‌ها چه می‌شدند و هنر به کجاها می‌کشید؟

در طی تحقیقاتم به سندی قدیمی مربوط به قرن پانزدهم میلادی رسیدم. در آن فردی به نام شمساکوف مطلبی نوشته بود. که بعدها به پارسی نیز ترجمه شده بود.

وقتی آن را خواندم متوجه شدم یکی از بزرگترین کشف‌های دنیای علم را روبروی خودم می‌بینم. پروفسور شمساکوف پس از سال‌ها مطالعه و تحقیق کشف کرده بود که انسان حسی دارد به نام حس هفتم ولی آن حس قابل لمس کردن نیست. یعنی نمی‌توانیم آن را حس کنیم. نمی‌فهمیم چیست ولی وجود دارد و کارش را انجام میدهد. شاید بپرسید که کارش چیست ولی انسان آن را هم نمی‌تواند بفهمد.

به پاس کارهای ارزشمند این پروفسور نام این حس را حس شمساکوف نام گذاری کرده‌اند. من از این بابت پروفسور شمساکوف را بزرگترین عالِم عالَم می‌دانم و فک میکنم کشف او همه چیز را در زندگی ما تغییر داده است. کافی است فکر کنیم اگر دکتر شمساکوف این ایده را مطرح نمی‌کرد چه می‌شد. چه اتفاقی می‌افتاد اگر در مورد حس شمساکوف خودمان چیزی نمی‌دانستیم. چه بر سر دنیای هنر می‌آمد. به راستی که زندگی ما به قول امروزی‌ها «چند لول بالاتر» رفته است.

بگذار با یک سؤال ساده‌تر ادامه دهیم، اگر چشم نداشتیم چه می‌شد؟ هیچ! چون هم‌اکنون نیز عضو دریافت‌کننده امواج فراصوت نداریم. زیرا اشعه فرابنفش و فروسرخ را نمی‌بینیم. هیچ اتفاقی نمی‌افتاد چون که همین الان هم نمی‌توانیم ذهن دیگران را بخوانیم. و همانطور که می‌بینید هیچ اتفاقی نیوفتاده است.

گاهی ساده‌ترین جواب‌ها بهترین جواب‌ها هستند. هیچ اتفاقی نمی‌افتاد اگر به جای سه میلیون رنگ میتوانستیم ده میلیارد رنگ را ببینیم. همانطور که اگر فقط می تواسنتیم دو رنگ را ببینیم هیچ اتفاق خاصی نمی‌افتاد.

همانطور که اکنون دکتر شمساکوف را نمی‌شناسیم و هیچ اتفاقی نیوفتاده است.

ادامه نمی‌دهم چون انتهای این طناب در نهایت به سؤال انسان چیست ختم می‌شود. و این مساله مطلقاً سؤال جذابی برای یک نوشته کوتاه با این حجم نیست. اگر بعداً مجالی برای پرداختن به این سؤال باشد، شاید با پیش روی در این سؤال در نهایت خودمان را نفی کنیم و وجود خودمان را نیز انکار کنیم.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *