کنار خیابان ایستاده بود. بادی سرد میوزید. یقه پالتو را بالا داد. سیگاری بر روی لبهای قرمزش گذاشت. فندکی از جیبش در آورد و آتش زد. شعله فندک در چشمهای سیاهش رقصید. سیگار روشن شد. دود آن به سمت بالا رفت.
آسمان به تیرگی میگرایید. ابرها کم کم در آسمان پدیدار می شدند. بر تراکمشان افزوده میشد و درون هم میلولیلند.
منظره ساحل و دریای زیبای آتلانتیک از روی بلندی دیده میشد. باد شدیدتر میوزید و درختها را میرقصانید. موجهای بلند به سمت ساحل حمله میکردند.
سیگار تمام شد. ته سیگار را از لبانش جدا کرد و به آن نگاهی انداخت. هنوز دود میکرد. لبهای سیگار نیز قرمز شده بودند. آن را میان دو انگشت گرفت و به سمت خیابان پرتاب کرد. همان لحظه اتومبیلی با سرعت از رویش رد شد. ته سیگار له شده به آرامی دود میکرد.
دیگر تحمل ایستادن برایش غیرممکن شده بود. هوا نیز کمکم در حال سردتر شدن بود. موجهای بلند به ساحل سخره ای میخورد و صدای لذتبخشی ایجاد میکرد. زمانی عاشق این صدا بود. ولی دیگر برایش جذابیتی نداشت.
کسی در خیابان دیده نمیشد. مغازهها در حال تعطیل شدن بودند. باد شدید و موجهای بزرگ خبر از تندباد میداد. ولی جایی برای او نبود. جایی نداشت که برود. ابرها آسمان را قرق کرده بودند.
طاقتش طاق شد. تصمیم خود را گرفته بود. دستانش را در جیب پالتویش چپاند و آرام به سمت پرتگاه قدم زد. نزدیک که شد، نرده دراز و نارنجی رنگ جلوی پرتگاه نظرش را جلب کرد. برایش عجیب بود که تاکنون متوجهش نشده بود و بدون توجه از کنارش عبور کرده بود. هر نیممتر، یک تابلو با مفهوم خطر سقوط نصب شده بود. دستانش را روی نرده گذاشت. خود را بالا کشید و به آنطرف نرده جهشی کرد.
در میان صدای باد و برخورد موجها به ساحل صدای سوت به گوش میرسید. از روی شانه نگاهی انداخت. نگهبان با سوتی بر روی لبانش، در حال دویدن به سمت او بود.
لبخندی به نگهبان زد ولی مطمئن نبود از این فاصله او را ببیند. باد وحشیانه میان موهایش میزد و آنها را به جهات مختلف میکشاند.
خود را رها کرد. باد به شدت توی صورتش میزد. نمیتوانست چشمانش را باز کند و درست ببیند. دستانش را باز کرده بود و در حال پرواز کردن بود. شال گردنش از گردنش جدا شد و به هوا رفت.
در کسری از ثانیه به سنگهای ساحل صخرهای رسید و بعد همه چیز تاریک شد.
بسیار عالی و دلنشین بود
توصیفات عالی
موفق باشید
ممنونم آمنه جان
مرسی که خوندی
بسیار عالی موفق باشین..
چقدر توصیفات زیبایی بود حظ کردم واقعن
ممنون ماریا جان شما لطف داری.
مرسی که خوندی