نخل خیابان آفرینش دزفول

این داستان درمورد نخل خیابان آفرینش است، سر بر آورده و استوار، دلاور و جنگجو!

شهر دزفول، شهری که سال‌ها پیش سراسر زمین‌های کشاورزی بوده است. زمین حاصلخیزی که از دلش انواع و اقسام میوه‌ها و سبزیحات را بی منت به انسان‌ها هدیه داده است.

اما اکنون از آن زمین‌های حاصلخیز چیزی جز سازه‌های مصنوعی باقی نمانده. خانه‌های زشت و زننده‌ای که حتی اندکی اصول زیبایی در آنها رعایت نشده است.

شهری که نه از هنر و معماری چیز درستی دارد و نه از ظرافت و زیبایی.

و اما در یکی از مهمترین خیابان‌های این شهر، نخلی هنوز در حال مقاومت در برابر زندگی شهری و هیاهوی آن است.

تنها نخل خیابان آفرینش.

به مانند آخرین سامورایی که شمشیر برداشت و به سمت انسان‌های مهاجم و ظالمی که بر خانه و کاشانه‌اش هجوم آورده بودند، حمله‌ور شده و در حال مقاومت است و من نیز نمی‌دانم کی قرار است او را از پای درآورند.

آیا نمی‌توان از این نخل آزادگی و مقاومت را آموخت؟

مگر جز این است که موجودات با سرزمینش معنا می‌شود؟

امروز از کنار آن عبور کردم. راست قامت و استوار است و با طعنه خاصی به مردم می‌گوید: خانه ما را ویران می‌کنید ولی ما پا پس نمی‌کشیم و مقاومت می‌کنیم.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *