اردیبهشت 1400

داستان چسفیل در تاریکی*

-اتاق بازجویی آماده است. – ممنون. – حالت خوبه؟ – راستش نه، احساس خوبی راجع بهش ندارم. – بیخیال مرد یه زن دیوونه که این حرفا رو نداره. – حس میکنم این با بقیه فرق میکنه. *** در اتاق را با شدت هل دادم و وارد شدم. بیخیال روی صندلی نشسته بود. برگه ها را […]

داستان چسفیل در تاریکی* بیشتر بخوانید »

رژیم روحی – بیننده بهتری باشیم

امروز می‌خواهیم بفهمیم چطور می‌توانیم بیننده بهتری باشیم. همانند بحث شنیدن که در قسمت قبلی مقاله گفتیم، دیدن نیز مستقیماً با چشم‌ها در ارتباط نیست. اصل موضوع آن چیزی است که پس از دیدن، در ذهن ما درج می‌شود. البته باز هم توصیه می‌کنم که همیشه به سلامت چشم‌ها اهمیت دهید و از آن‌ها نگهداری

رژیم روحی – بیننده بهتری باشیم بیشتر بخوانید »

رژیم روحی – شنونده بهتری باشیم

یک هنرمند باید گوش‌های خوبی داشته باشد و این تنها به معنای سلامت گوش و نگهداری از آن نیست. به عنوان یک هنرمند انتظار می‌رود شنونده بهتری باشیم. البته نگهداری و سلامت گوش نیز موضوع مهمی است که نیاز است حتماً به آن توجه داشت ولی بحث امروز در مورد خوب شنیدن است؛ نه صرفاً

رژیم روحی – شنونده بهتری باشیم بیشتر بخوانید »

رژیم روحی – رهایی از شبکه‌های اجتماعی

سالهاست که گوشی هوشمند به بخش جدایی ناپذیری از زندگی من تبدیل شده است. آیا رهایی از شبکه‌های اجتماعی ممکن است؟ می‌توان گفت من معتاد به گوشی هستم. روزانه بین پنج تا هشت ساعت از تلفن‌همراه استفاده میکنم. البته میانگین آن همان شش ساعت است. همانند معتادان که سیگاری به دست می‌گیرند و گوشه‌ می‌نشینند،

رژیم روحی – رهایی از شبکه‌های اجتماعی بیشتر بخوانید »

نقد فیلم chaos walking

فیلم chaos walking فیلمی برگرفته از رمان «چاقوی جدایی ناپذیر» نوشته «پاتریک نس» است. این کتاب پر فروش‌ در سال 2008 منتشر شده است. خوشبختانه در ایران به کوشش انتشارات آذرباد ترجمه و به چاپ رسیده است. من کتاب را نخوانده‌ام و نقدهایی که بر داستان وارد شده بر اساس فیلم بوده است. این انتظار

نقد فیلم chaos walking بیشتر بخوانید »

آتش نویسندگی و چالش جدید شاهین

هر نویسنده در درونش آتشی دارد که در حال سوختن است.؛آتش نویسندگی. آزادنویسی روزانه همانند پاشش نفت بر روی آن آتش است. می‌توان با این دید نگاه کرد که اگر در بین کارهای روزانه‌مان آزادنویسی‌هایی هرچند کوتاه داشته باشیم این آتش هیچ‌گاه خاموش نمی‌شود. آتش آزاد نویسی در سرمای طاقت فرسای «کاغذ سفید» نویسنده از

آتش نویسندگی و چالش جدید شاهین بیشتر بخوانید »

داستان تاب و طناب

انگار همین دیروز بود. دستم را بر روی طناب‌ تاب کشیدم. هنوز به محکمی قبل بود. هنوز هم وزن مرا نمی‌توانست تحمل کند. ولی بچه‌ها به راحتی روی تاب می‌نشستند و بازی می‌کردند. دیگر اثری از کلبه نبود. سوزانده بودندش. دیگر نمی‌گذاشتند بچه‌ها به اینجا بیایند. می‌گفتند عده‌ای از آن‌ها گم شدند ولی هیچ‌گاه پیدا

داستان تاب و طناب بیشتر بخوانید »

سقوط ایکاروس

بالها را پوشید و پرید. از روی دشت‌ها و کوها گذشت. زمین‌ها و مراتع را پشت سر گذاشت. همان مراتعی که ایکاروس در آن‌ها بزرگ شده بود و از همان زمین‌هایی که از آن‌ها گندم برداشت کرده بود. چوپان برایش دست تکان داد. زن همسایه او را به دخترش نشان داد. از آن بالا چوپان

سقوط ایکاروس بیشتر بخوانید »

دیستوپیا، یک شهر ویران شده

نفس‌تنگی، احساس خس‌خس در گلو، جیغ ممتد دستگاه سنجش رادیواکتیو، و عددی که بین ۳ و ۴ نوسان می‌کرد. «سعی می‌کنم آرام نفس بکشم». شیشه‌ ماسکم کمی بخار گرفته بود. با هر قدمی که بر می‌داشتم صدای شکستن فلز زنگ زده زیر پایم به گوش می‌خورد. «باید کمی آرام‌تر گام بردارم». هر از گاهی نگاهی

دیستوپیا، یک شهر ویران شده بیشتر بخوانید »

این هشت نفرت انگیز

دو ساعت و 45 دقیقه. هشت نفرت انگیز. کولاک به زودی شروع می‌شود. مردی که دیزی دامورگو را با دست بسته به ردراک می‌برد تا او را به دار بیاویزد؛ جان روث دارزن. در راه به فردی می‌خورد که اتفاقاً او نیز جایزه بگیر است ولی روشی کاملاً متفاوت دارد؛ سرهنگ مارکوئس. مردی که برعکس

این هشت نفرت انگیز بیشتر بخوانید »