سفری با مارتین مک دونا در بروژ

در مقاله امروز میخواهیم کمی در مورد فیلم «در بروژ» ساخته مارتین مک دونا صحبت کنیم و از جهاتی آن را بررسی کنیم. اولین بار با نمایشنامه مرد بالشی با مارتین مک دونا آشنا شدم. نمایشنامه شگفت انگیز و تکان دهنده بود. هنگامی که در اینترنت جستجو کردم متوجه شدم فیلمی که ده سال پیش دیده بودم و بسیار دوستش دارم نیز اثر مارتین مک دونا است. پس تصمیم گرفتم در مورد «در بروژ» مقاله‌ای بنویسم.

شروع فیلم

فیلم با یک مونولوگ کوتاه از زبان شخصیت اصلی یعنی ری آغاز می‌شود:

«بعد از اینکه کشتمشون اسلحه رو توی رودخونه تایمز انداختم. دستامو توی رستوران برگر کینگ شستم. و رفتم خونه و منتظر دستور موندم. دستور اومد «از لندن گم شید آشغالای عوضی. برید به بروژ» اصلاً من نمیدونستم بروژ لعنتی کجاست.» توی بلژیکه…

تعلیق در شروع فیلم

مونولوگی که در ابتدای فیلم قرار دارد باعث ایجاد حس تعلیق در بیننده می‌شود. ماجرای اصلی نیز به مرور شرح داده می‌شود. ساختاری فیلم حول محور شهر بروژ میگردد. در‌واقع کارگردان از شهر بروژ برای نشان دادن حالات درونی شخصیت‌ها استفاده کرده است.

ماجرا چیست

ری به تازگی عضو گروهی مافیایی شده است. در اولین ماموریتی که به وی محول شده است تا یک کشیش را به قتل برساند. یک اشتباه باعث می‌شود که تیر به سر کودکی اصابت کند. در مرام این گروه کودک کشی جایی ندارد. هرکس که مرتکب همچین خطایی شود مجازاتش مرگ است. حالا ری باید بمیرد چون یک بچه را کشته است.

سپس هری او را به همراه کن به بروژ میفرستد تا لحظات آخر عمر خود را به خوشی سپری کند. چون فکر میکند که ری عاشق بروژ می‌شود و لحظات خوبی را خواهد داشت.

کن از شهر خوشش می‌آید ولی برعکس ری از بروژ متنفر است. رئیس آن‌ها یعنی هری عاشق این شهر است چون آخرین بازی که به اینجا آمده -یعنی در هفت سالگی- به نظرش رسیده که این شهر رویایی است.

شخصیت ریموند

شخصیت ری جوانی است پر شر و شور. به دنبال تفریحات جوانانه است. از بناهایی تاریخی خوشش نمی‌آید. از تاریخ متنفر است. ترجیح میدهد با دختری زیبا آشنا شود و بیرون برود، خوش بگذراند یا مواد مصرف کند.

در فیلم «در بروژ» افسردگی ری کاملاً نمایان است و البته به زیبایی تصویر شده است. در اکثر مواقع فیلم ری زندگی عادی خود را دارد. حتی افسرده هم نشان نمی‌دهد ولی هنگامی که تنها می‌شود ناگاه اشک‌هایش شروع به پایین آمدن میکنند. این روایت درستی از افسردگی است. به ظاهر فرد زندگی خود را میکند و مشکلی ندارد، ولی از درون ویران است.

شخصیت کن

کن شخصیتی آرام دارد. از بناهای تاریخی لذت می‌برد. کتاب میخواند. سعی میکند با دیگران خوب رفتار کند.

پس از کشته شدن زنش(که سیاهپوست بوده) به دست یک سفیدپوست،‌ هری به کمکش می‌آید و از آن سفید پوست انتقام می‌گیرد. پس از آن با هری به کار آدمکشی روی می‌آورد.

کن واقعاً از بروژ لذت می‌برد. برای هری احترام زیادی قائل است ولی فکر می‌کند ری می‌تواند عوض شود و بهتر است به او فرصتی دوباره برای زندگی داده شود. پس تصمیم می‌گیرد که از او حفاظت کند.

در صحنه ای که به همراه هری بالای برج هستند. کن اسلحه خود را تحویل میدهد و به هری میگوید از همه چیز ممنون است. او به ری کمک کرده است فرار کند. اکنون نیز از این شهر لذت برده است و فکر میکند آماده مردن است. سپس به هری میگوید که دوستش دارد. هری مات و مبهوت از سخنان کن به او زل میزند و میگوید که با این حرف‌ها دیگر نمیتواند او را بکشد. ولی برای تلافی یک تیر به پای کن میزند.

موسیقی «در بروژ»

آهنگ ساز فیلم carter burwell است. موسیقی متن فیلم بی‌نظیر است. در لحظاتی که ریتم فیلم کند است، موسیقی به شدت آرام و با نت های پایین نواخته می‌شود. مانند ابتدای فیلم که در حال نشان دادن شهر و بناهای تاریخی آن است که البته به شدت با فضای شهر بروژ همخوانی دارد.

ولی ریتم موسیقی با وارد شدن هری به شهر تغییر میکند و به شدت استرس زا می‌شود.

برای اینکه تأثیر موسیقیایی را بفهمید. اگر صحنه تعقیب ری بوسیله هری را یک بار با موزیک و بار دیگر بدون موزیک می‌بینید. متوجه موسیقی متن فوق الهاده فیلم می‌شوید.

دیالوگ‌های طنز «در بروژ»

در دیالوگ‌ها طنز بسیار جذابی نهفته است. با کمی دقت بیشتر در می یابیم که دیالوگ ها جوک های ساده و پیش و پا افتاده‌ای نیستند و هدف خاصی را دنبال می‌کنند.

حتی پشت دیالوگ هایی که تحت تأثیر موارد زده رد و بدل می‌شود. باز هم می‌توان رد پای هوشمندی را دید. دیالوگ‌ها داستان را پیش می‌برند و اطالاعات زیادی راجع به شخصیت‌ها به ما می‌دهند.

صحنه‌ انتهایی فیلم

بعضی فرهنگ‌ها عقیده دارند که انسان‌ لحظاتی قبل از مرگ صورت دیگران را به شکل برزخی آن‌ها می‌بیند. کارگردان هوشمندانه‌ این صحنه‌ها را تصویر کرده است.

در لحظات پایانی می‌بینیم که ری هنگامی که مجروح است و از دست هری فرار میکند به لوکیشن فیلم‌برداری می‌رسد. افراد زیادی با ماسک حیوانات در آن اطراف هستند. ری خود را در برزخ می‌بیند. برزخی که در نقاشی یکی از کلیساهای قدیمی دیده بود. ولی در‌واقع برای فیلم گریم شده‌اند.

از دید ری او در حال دیدن صورت برزخی انسان‌های دیگر است و خود را دم مرگ می‌یابد.

هری به ری شلیک می‌کند. یکی از تیرها از بدنش عبور میکند و به سر جیمی می‌خورد که او هم همانجا فیلم‌برداری دارد. دست بر قضا برای فیلم لباس بچه‌ به تن دارد و باز هم دست بر قضا چون هری از گلوله های دام‌دام یا انفجاری استفاده می‌کند. گلوله به محض برخورد با سر جیمی سر او را متلاشی میکند. و باعث می‌شود هری نتواند تشخیص دهد که آن کسی که اشتباهی کشته شده است کودک نیست و کوتوله است.

هری گمان میکند که به یک بچه شلیک کرده است. اسلحه را درون دهان خود میگذارد و همان‌جا خودکشی میکند.

نکته قابل تأمل این است که تمام کسانی که از بروژ خوششان آمده و لذت برده‌اند اکنون مرده‌اند. همه این اتفاق‌ها پشت سر هم افتاده است و آن‌ها هنوز هم در آن بروژ لعنتی هستند.

مونولوگ انتهایی فیلم

فیلم با مونولوگ دیگری از زبان ری تمام می‌شود. مونولوگی قابل تأمل و بسیار هوشمندانه:


یه جا تو لندن یه درخت کریسمس هست با تعدادی هدیه زیر درخت
که هیچوقت باز نخواهند شد و من فکر کردم اگر از اینجا,
زنده موندم میرم به اون خونه از مادره عذر خواهی میکنم
و هر بلایی که خواست به سرم بیاره قبول میکنم.
زندان , اعدام , فرق نمیکنه
حداقل تو زندان یا اون دنیا
میدونی که تو این بروجز خراب شده نیستی
بعد ناگهان متوجه شدم و فهمیدم که،
خدا لعنتش کنه شاید
جهنم همینه که من دارم
تمام بقیه ابدیت رو تو بروجز ماندگار میشم
و خیلی خیلی امیدوارم که نمیرم
خیلی خیلی امیدوارم که نمیرم.

مونولوگ انتهایی فیلم در بروژ

نتیجه

بخش انتهایی برداشت شخصی من از فیلم «در بروژ» است. گمان میکنم حرف حساب این فیلم این است که شاید اصلاً بهشت و جهنمی وجود ندارد. حداقل به آن شکلی که ادیان به ما می‌گویند وجود ندارد. شاید جهنم و بهشت در دل هر انسانی جریان دارد.

برای مثال جهنم می‌تواند برای ری ماندن در بروژ باشد. یا برای دیگرانی که از زندگی لذت میبرد محرومیت از زندگی باشد. حتی میتوان این برداشت را داشت که جهنم در درون ما برپا می‌شود. با همان حس عذاب وجدانی که در فرد گناهکار زبانه می‌کشد و لحظه به لحظه او را دچار عذاب می‌کند.

در انتها لایو کوتاهی در مورد این فیلم داشتم که پیشنهاد میکنم آن را نیز ببینید:

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *