نوشته مریض در باب زندگی پر از چرک و کثافت

گاهی در برابر مساله روبرویمان چشمانمان را می‌بندیم و ترجیح می‌دهیم با آن درگیر نشویم.

گاهی با خودمان قهر می‌کنیم و گاهی آن‌چنان بی‌هدف در پی پروانه شدن، پروانه‌وار به دور نورهای اطرافمان می‌گردیم که رسالت خودمان را فراموش می‌کنیم.

به هیچ عنوان قرار نیست حرف های قلمبه سلمبه بزنم و سعی کنم خودم را طوری نشان دهم که یعنی بله! بنده زورو هستم. از تمام موانع پیش و رو همچون سوپر ماریو پریده‌ام و اکنون در آغوش پرنسس دوست داشتنی و موبلوند آرام گرفته‌ام. و آمده‌ام تا شرح سفرهای ماجراجویانه خودم را برای شما بازگو کنم.

سوپر ماریو و پرانسس مو بلوند

واقعیت این است که این روزها دردناک‌تر و سخت‌تر از آن هستند که بتوانم تحملشان کنم. و راستش را بخواهید اگر شما هم جا زده‌اید، هیچ اشکالی ندارد. من به خودم دلداری میدهم. شما نیز خیال نکنید که رویین‌تن هستید و نباید جا می‌زدید.

سقوط برای همه ما اتفاق افتاد. همه به قعر تاریک زمین سقوط کردیم. اما بعضی‌ همان روزهای اول بلند شدند، بعضی دیگر چند ماه بعد و کسانی نیز همانند من پس از هشت ماه.

این نشانه‌ای است برای دیدن تفاوت. ما با هم متفاوتیم و شخصیت منحصربفرد خودمان را داریم.

باور کنید می‌توانم در مورد این قضیه روزها روده درازی کنم و بنویسم. اما لپ کلام این است ما گاهی نیاز داریم. نیاز داریم که کمی آن احساس ایمپاستر بودن را کنار بگذاریم. خودمان را بتکانیم و بگوییم بله اگر می‌نویسم شروع کرده‌ام. فکر نکنم که دارم سر بقیه کلاه می‌گذارم.

گاهی نیاز داریم کسی بر شانه ما بزند و ما را از این درد بزرگ رها کند. به ما اطمینان دهد که «بله دوست عزیز! شمایی که داری مینویسی اینطور نیست که هرآن چیزی که می‌نویسی در مورد آن استاد شده‌ای. ولی اینطور هم نیست که هیچ در مورد آن ندانی.»

یکی از دلایل شکست که هنوز هم وجود دارد عدم تمرکز بر روی یک موضوع است. روی مساله اصلی تمرکز نداریم. چند کار دیگر را همزمان با آن انجام می‌دهیم و پووووف. شکست میخوریم. غیرقابل اجتناب است.

در صورتی که «نوشتن» در هدفمان جایی نداشته باشد، همین نوشته هم می‌تواند عاملی برای شکست ما باشد.

انسان موجود عجیبیست. گاهی برای فرار از سرخ کردن سیب زمینی، قله اورست را فتح و گاهی برای نشستن ظرف‌های کثیف درون سینک، رمانی دوازده جلدی را نگارش می‌کند.

راستش از انسان بودن خودم راضی نیستم ولی زندگی قرار نیست طوری باشد که ما خوشمان بیاید.

قرار هم نیست رضایت بخش باشد. زندگی از ابتدا همینقدر چرک و کثافت بوده و تا ابد هم چرک و کثافت خواهد بود.

هنوز هم به همان میزان آشغال از آسمان می‌بارد ولی ما به آن عادت می‌کنیم. اینطور نیست؟

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *