امروز میخواهیم بفهمیم چطور میتوانیم بیننده بهتری باشیم. همانند بحث شنیدن که در قسمت قبلی مقاله گفتیم، دیدن نیز مستقیماً با چشمها در ارتباط نیست. اصل موضوع آن چیزی است که پس از دیدن، در ذهن ما درج میشود. البته باز هم توصیه میکنم که همیشه به سلامت چشمها اهمیت دهید و از آنها نگهداری کنید.
به هر حال دیدن برای هر هنرمندی جزو مهمترین حسها است. نویسنده باید نگاه دقیقی داشته باشد و همه نکات جالب را در همه چیز ببیند. هر مساله نکتهای دارد، هر نکتهای داستانی برای تعریف کردن و در هر اتفاقی درسی برای زندگی نهفته است. هنرمند باید تمام آن نکات و اتفاقات را ببیند.
اما چگونه این حس را تقویت کنیم و چه کارها و تمرینهایی وجود دارد. در ادامه چند تمرین جهت قویتر کردن حس بینایی معرفی میکنم.
به طبیعت سلام کنید
وقت آن رسیده که کمی با طبیعت سلام و احوالپرسی کنید. لازم است کمی از آن اتاقی که همیشگی بیرون بزنید و به دل طبیعت پناه ببرید. مهم نیس کجا، فقط بروید. خود را به آغوش طبیعت بیاندازید. قدم زدن روزانه نیز میتواند کمککننده باشد. سعی کنید همهچیز را با کمترین سرعت ممکن انجام دهید. یعنی آرام راه بروید. زمین را ببینید. سنگها را ببنید. پرندگان، برگ درختان. بیایید طبیعت را طوری ببینیم گویی بار اولمان است.
خاطره دندانپزشکی
هفته پیش اتفاقی افتاد که نمیتوانم فراموشش کنم. هنگامی که روی تخت دندانپزشک بودم و دکتر در حال کار کردن بر روی دندان من بود. ناگهان دست از کار کشید. به تصویر دوربین مداربسته که دم در مطب را نشان میداد خیره شد و گفت: «خانوم فلانی آفتابگردون دم در رو دیدین گلش باز شده؟».
منشی یادش نمیآمد دم در گلی دیده باشد و من هم همینطور. شاید برای منشی خیلی مهم نبود ولی این مساله برای من حیاتی بود. یادم آمد انقدر با استرس از خیابان رد شده بودم که حتی باغچه را هم ندیده بودم، چه برسد به گل افتابگردان میان آن را که گل هم داده باشد. همان لحظه به یاد گفته الن دو باتن افتادم که میگفت: «پنجاه سالهها گلها را میبینند و ذوق میکنند چون برایشان مهم است». آنها زندگی را در باز شدن یک گل میبینند.
ولی جوانترها در فکر مادیات، سیاست و اوضاع اجتماعی هستند و شاید زندگی را درست نمیبینند. اما پنجاه سالهها میفهمند که کلِ زندگی از شکفتن یک گل جدیتر نیست.
خیره شوید
به رفتار بچههای خیلی کوچک دقت کنید که چگونه نگاه میکنند. طوری نگاه میکنند انگار هیچ مساله دیگری به اندازه مساله پیش روی آنها اهمیت ندارد. انگار فقط همین مساله است که مهم است. خیره میشوند و چیز جدید را با تعجب و دقت نگاه میکنند. وقت آن رسیده که از بچهها یاد بگیریم چگونه مسائل را ببینیم. چگونه خیره شویم و به چیزهای اطرافمان نگاه کنید.
همان چیزی را که سالها در کنار شما بوده است را در نظر بگیرید. پنکه سقفی اتاقتان چند پره دارد؟ آیا میدانید؟ با دقت به آن خیزه شوید. جزئیات آن را از نظر بگذرانید. همه چیز آن را ببینید. نگذارید چیزی در این دنیا باشد که شما ندیده باشید.
آیا میتوانید بدون آنکه به یخچال خانهتان دوباره نگاه کنید، دو هزار کلمه در مورد آن بنویسید؟
نقاشی های بزرگان را ببینید.
روزانه چند دقیقه به آثار نقاشها و تصویرگران بزرگ خیره شوید. ببینید چه جزئیات زیبایی در آنها نهفته است. آنها را درک کنید و سعی کنید بفهمید هنگام نوشتن آن نقاش هنگام کشیدن آنها چه احساسی داشته اشت.
چند دقیقه مهمان ونسان ونگوگ باشید با باتلوی زیبای شب پر ستاره:
احساسات خود را بر روی کاغذ بیاورید. هر احساسی را که از محیط کسب میکنید، بر روی کاغذ بیاورید و آن را از خطر فراموشی در امان نگه دارید.
هر چه میبینید بنویسید
شروع کنید به نوشتن در مورد هرچیزی که میبینید. جزئیات هرچقدر بیشتر باشند بهتر است. همه چیز را بنویسید. نوشتن باعث میشود که بیننده بهتری باشیم، زیرا با نوشتن است که چیزهایی که دیدهایم بر نهاد ما نقش میبندند. اگر نتوانید در مورد گلی که درون گلدان است دو هزار کلمه بنویسید یعنی آن را درست ندیده اید. برای دیدن یه یک زاویه اکتفا نکنید آن را از زوایای مختلف ببینید. مطمئنم هنگامی که شروع به این نوع دیدن کنید دنیا را به شکلی دیگری خواهید دید.
شما برای اینکه بیننده بهتری باشیم چه پیشنهاداتی دارید؟
این نوشته تان من را به یاد پارکی انداخت که حدود یک ماه قبل روز جمعه برای پیاده روی رفته بودم. آنقدر دقیق به گلبرگ های روی شاخه و برگ های درختان توت نگاه می کردم که تازه آن روز احساس کردم زیبایی های طبیعت را فقط آدم هایی که برای طبیعت وقت می گذارند می بینند نه آدم هایی که صرفا طبیعت را برای خوش گذرانی می خواهند!
زنده باد ماریا جان. کاملا درسته حرفتون.
خیلی جمله زیبایی بود. یادداشتش میکنم
واقعا برای درست دیدن باید تمرین کرد 🌺
موفق باشید 😊
شما هم همینطور آمنه عزیز
به نظرم خیلی لازمه چون فکر میکنیم بلدیم و از همین راه ضربه میخوریم
خاطره دندانپزشکی و پنجاه سالگی برایم جالب بود. مرا یاد خودم انداختید
زنده باد جناب طاهری عزیز🌹🌹